به بیان دیگر درحالی که ما حتی نمی توانیم تعداد چشم آبی ها و چشم بادامی های داخل کشورمان را از مردمان ایران زمین تمیز دهیم، چه انتظاری است که بتوانیم بفهمیم چندتن از هموطنان اصفهانی مان درطول سال به تبریز می روند و چه تعداد آذری زبان، راهی نصف جهان می گردند؟!!

هرسال با فرارسیدن بهار طبیعت و تعطیلات نوروز که پیش درآمدی است برای تعطیلات طولانی تر تابستان و زمان استراحت بچه مدرسه ای ها و خانواده ها و از این ها مهم تر با بهبود شرایط جوی و تلطیف آب و هوا در نیمۀ نخست سال، مسافرین کوله بارشان را بر دوش گذارده و به راه می افتند.

به گزارش ونو به نقل از بولتن نیوز، ازطرفی همیشه گفته ایم و به ما گفته اند ایران، سرزمین چهارفصلِ "تمدن و طبیعت" است و مدینۀ فاضلۀ گرشگران داخلی و خارجی؛ حال آن که آمار گردشگری چیز دیگری می گوید البته اگر آماری در دست باشد.

به گفتۀ کارشناسان، در حال حاضر هرچند اساساً آمار گردشگران کشور وجودندارد ولی آمار مسافران خارجی ورودی به کشور توسط 4مرجع(اداره کل اتباع خارجه نیروی انتظامی، ادارۀ کل اتباع خارجه وزارت امور خارجه، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، سازمان گمرک کشور) جمع آوری می شود که متاسفانه هرکدام با نواقصی مواجه اند؛ اولی آمار خود را محرمانه تلقی کرده و منتشرنمی کند. دومی نظام آمارگیری مناسب و مستمری ندارد، سومی صرفاً آمار گردشگران ورودی به هتل های تحت پوشش را جمع آوری می کند و این آمار فاقدجامعیت و زمانبندی مناسب است و بنابراین تنها آمار معتبر درخصوص "مسافران خارجی" واردشده به کشور مربوط به سازمان گمرک کشور می باشد که آن هم فاقد شاخص های لازم برای شناسایی گردشگر از مسافر می باشد.

با این حال، علی رغم این که این آمار که نمونه ایست از شیوۀ برخورد کلان ما با مقولۀ گردشگری در کشور، چاره ای جز پذیرش آن نداریم. با این همه کیست که نداند مقولۀ گردشگری در کشورمان در مقایسه با آن چه در دنیای امروز "صنعت توریسم" نامیده می شود و برپایۀ برنامه ریزی ها، سیاست گذاری ها، محاسبات و صرف بودجۀ کلان و بررسی آماری دقیق محقق می گردد، فاصلۀ بسیار زیادی دارد و در این طرف ماجرا ما نه حتی دقیقاً نمی دانیم چند گردشگر در طول سال از خارج از کشور وارد مرزهای مان می شود و اساساً تفاوت گردشگر و مسافر چیست؟!!

به بیان دیگر درحالی که ما حتی نمی توانیم تعداد چشم آبی ها و چشم بادامی های داخل کشورمان را از مردمان ایران زمین تمیز دهیم، چه انتظاری است که بتوانیم بفهمیم چندتن از هموطنان اصفهانی مان درطول سال به تبریز می روند و چه تعداد آذری زبان، راهی نصف جهان می گردند؟!!

به هرتفسیر، هیچ کدام از این کاستی ها، موجب نمی شود که از تلاش مان دست بکشیم و از وظیفۀ فرهنگ سازی، آگاهی بخشی و در یک کلام فعالیت های نرم افزاری مان در زمینۀ گردشگری دست بشوییم و منتظرباشیم گردشِ چرخ روزگار و گردونۀ دوّار اوضاع گردشگری این سامان را به سامان کند و فرهنگ ایرانی-اسلامی غنی مان، عالم گیر و جیب های خاک گرفتۀ مان رونق یافته و چرب شوند.

بگذارید تعارف را کناربگذاریم. تمدن ما از 5000سال پیش در "فلات ایران" زنده بوده و ایران نیز میراث دار همان تمدن کهن موسوم به "بین النهرین" است. ازسویی همان طور که همگان واقفند ما در این سرزمین آثار و ابنیۀ تاریخی و باستانی کم نداریم و از آن سو این خاک میزبان آثار طبیعی بسیاری نیز هست. با این همه ما به لحاظ منابع(طبیعی و فرهنگی) نه در دنیا در رتبۀ نخستیم و نه این حقیقت دارد که مردم دنیا برای بازدید از تنها گوشۀ یک ظرف سفالی شوش مان، له له می زنند! با این حال تنها کمبود و نقص ما در جذب گردشگر و این که این حرف، افسانه هایی است دور از حقیقت، تنها در یک نکته خلاصه می شود: همّت و تلاش و کار و کار و کار.

آن چه ما در آن ضعیفیم، درواقع همین بی توجهی، بی همتی و کم رمقی مان در برنامه ریزی، سیاست گذاری، مدیریت فرهنگی، صرف بودجۀ کافی و مهم تر از آن درست هزینه کردن آن و باز در یک کلام تلاش و همتّی است درخور! البته که ما در دنیا در رتبۀ نخست آمارهای مختلف گردشگری قرار نداریم اما برای رسیدن به این قلل رفیع و پرمنفعت چیزی جز تلاش و برنامه ریزی درست و اصولی کم نداریم. بنابراین برگردۀ همۀ ما ایرانیان(مسئول و غیرمسئول) است که این مسئه را جدی گرفته هرکدام در هر موقعیتی که هستیم، وظیفۀ مان درقبال این فرهنگ را انجام داده و دین مان را ادا کنیم.

در راستای تحقق این آرمان، ما نیز در گروه فرهنگ و هنر بولتن نیوز دست به کار شدیم و فکر کردیم حال که این تریبون را در اختیار داریم و سرمایۀ عظیمی از مخاطبان فرهیخته و روشنفکر که همگی دغدغۀ فرهنگ دارند و آن چنان که از برخورد و موضع گیری هایشان در قبال مسائل گوناگون پیداست، جان شان را برای سربلندی و تعالی این مرزوبوم پیشکش کرده و می کنند و مهم تر از آن، تشنه و طالب فراگرفتن وفهمیدن اند، سهم مان را در آگاهی بخشی درخصوص این بی کرانۀ تمدن و فرهنگ ادا نموده و به معرفی زیبایی های این خاک بپردازیم که "تلـخ از شیرین لبان خوش می‌شود ... خـار از گلـزار دلـکــش می‌شـــود"

در راستای انجام این مهم، از این پس(به صورت روزانه) مطالبی برگرفته از کتب و منابع ایرانگردی و ایرانشناسی را منتشر نموده و با معرفی شهرها و روستاهای قدیمی و باستانی و منابع طبیعی و آثار و ابنیۀ تاریخی و کهن آن سامان، سعی خواهیم نمود گامی درحد وسع و بضاعت مان در معرفی ایران زمین به مردمان ایرانی برداشته که "سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد..."

مجموعۀ «آثار شهرهای باستانی» که تاکنون چیزی درحدود 30مجلد از آن به طبع رسیده یکی از آثار مرجعی است که شهر به شهر و روستا به روستای ایران را به مخاطب معرفی نموده، خواننده اش را با خود از بزرگ ترین شهرهای چندهزارساله به کوچک ترین روستاهای دورافتاده می برد و حاوی نکاتی است بسیار جذاب و خواندنی. این مجموعه که به همت "انجمن آثار مفاخر فرهنگی" و "انتشارات روایت" و با مشارکت و حمایت معاونت امورفرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و استفاده از تسحیلات حمایتی منتشر گردیده، همچنین یکی از معتبرترین منابع و مراجع برای محققین است و تصاویر و عکس های قدیمی و اسناد و مدارکی که در لابه لای صفحات آن به چشم می خورد، بر ارزش علمی آن افزوده است.

در مقدمۀ جلد دوم این مجموعه که تحت عنوان فرعی«سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای عمان» منتشر شده، آمده: "سال ها پیش که هنوزم شور و شوق جوانی درسربود، با فحصی در کتاب «جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی» تالیف مرحوم لسترنج به فکر آن بودم تا درباب شهرهای کهنی که بر کرانه های خلیج فارس و دریای عمان و بر جزایر این دریای پُرماجرای دنیای قدیم، روزگاری آبادان بوده اند و با گذشت زمان حتی نام آنها از خاطره ها رفته، و تنها در دل پراسرار کتب نام برخی از آنها به جامانده است، جستجویی کنم و حاصل مطالعات و تحقیقات خود را به صورت کتابی منتشر سازم، با انتشار کتاب ارجمند«اقلیم پارس» که به همت انجمن آثار ملّی منتشرشد و مولف دانشمند آن دقت و کوشش بسیار برای تدوین آن کتاب به کاربست، چراغ راهی برای اندیشۀ ناآرام خود یافتم و دریافتم همان بهتر که حاصل بررسی های خود را با ذکر آثاربازمانده از روزگاران کهن و کشف جای شهرهای قدیم، به مرحلۀ تدقیق برسانم."

باتوجه به شک و شبهاتی که اخیراً درخصوص نام خلیج همیشه فارس ازسوی همسایگان جنوبی و عرب زبان مان مطرح شد که موجی از اعتراضات را نیز به شیوه های گوناگون به راه انداخت، ما نیز نیک دیدم که درگام نخست یکی از شهرها و بنادرباستانی این خلیج نیلگون را معرفی نماییم تا ضمن نیل به هدف اصلی مان که همانا معرفی آثارباستانی شهرهای ایران زمین است، اسناد و نقشه هایی کهن که در آن نام این خلیج و دریای نیلگون، "فارس" ذکر شده را نیز بازنشر دهیم. ازسویی از آن جا این که این مطلب نخست به دلیل مقدمۀ مفصلی که در ابتدای آن گنجانده شده، بیش از حد به درازا کشید، لکن ناچاریم معرفی آثار این بندر زیبای "مَهروبان" را به مقالی دیگر واگذارده و تنها به اختصار به معرفی این بندر زیبا بر اساس متون و مستندات کهن، بسنده کنیم.

بندر مَهروبان

در متون قدیم بر ساحل شمالی خلیج فارس، مرز فارس و خوزستان را بندر«مَهروبان» نوشته اند که برساحل خلیج فارس و سرحدٌ ولایت «اَرٌجان» بوده است و مشهورتر بندر دریای عمان را بندر «تیس» ذکر کرده اند که برساحل دریای عمان و در کرانه ی مُکران بوده است و در ساحل جنوبی خلیج فارس، حتی به روزگارانی بس قدیم، از بندرهای «میش ماهیگ و اوال» و «ایکاروس» که درون جزیره هایی نردیک به ساحل جنوبی خلیج فارس قرارداشته اند، نام رفته است که رابط سرزمین های دور دست شرق و غرب عالم بوده اند و نقطۀ ارتباط تمدن های بین النهرین و ایلام و هند و سوداگری و بازرگانی دریایی اقوام هند و اروپایی و سامی و برخورد فرهنگ و تمدن های ایرانی و فینیقی و تُدمری «پالمیری» و رومی و یونانی گشته اند.

پس، بر مولف این کتاب فرض بود از بندر «مهروبان»، که اکنون دیهی از توابع بندر دیلم به نام «شاه عبدالله» برجای آن است تا بندر «تیس» و چابهار و خلیج گواتر در طول ساحل شمالی خلیج فارس، کرانۀ ساحل و درون درٌه های ناآبادان و صعب و سخت این راه دراز را بپیمایم و استقصا کنم و آگاهی گیرم و در عین حال بشب های سفر نیز بمطالعه ی کتب و متون بپردازم.

با مدد لطف خداوند سبحان از بندر دیلم آغاز نمودم و درطول چندهزار کیلومتر سواحل خلیج فارس و دریای عمان، سفرهای دراز چند ماهه کردم تا به چابهار و تیس رسیدم و از «پسابندر» مکران گذشتم با دیگر، از بلوچستان و گُواتر آغاز سفر کردم و بندر دیلم باز آمدم، و نیز در هر فرصت و هر موقعیت دیگر با هواپیما و زورق و کشتی و اتومبیل و اسب و الاغ و استر و شتر و پیاده از درون دره ها و بیابان ها و گذرگاه های بی آب، علف و بر قلٌه و کمرکش کوه ها گذشتم، کاویدم و جستجو کردم، یک بار در دریا غوطه ور شدم، باردیگر از رنج بی آبی و ناخوشی درمعرض تلف افتادم، به جزیره های غیرمسکون شتافتم و تا سواحل جنوبی خلیج فارس و امارات آن به جستجو و عکسبرداری پرداختم، بحرین و کویت و ریاض و قطیف و لحسا وهَفوُف و دٌمام وخ ُور و ذهران و تاروت و ثاج و جزایر خارک و هرموز و سُری و کیش و لارک و هنگام و قشم و لاوان و جزایر متعدد واقع برقرب ساحل جنوبی خیلج فارس چون جزایر «ابوظبی» و مجمع الجزایر بحرین و جزیرۀ «فَیلکه» و غیره را دیدم و بازیافتم و بازشناختم. موزه ها و کتابخانه های همسایه و غیرهمسایه از «بیروت» و « نیکوزیا» و «بغداد» و «کویت» گرفته تا «موزه بریتانیا» و موزه «لوور» و موزۀ جزیرۀ «یوتلند» دانمارک، بعضی را با سفر و دیدار، برخی را باخواستن کتاب ها و مجلات و عکس ها و گزارش های باستان شناسی وارسی و کنجکاوی نمودم و حاصل این دیدارها و پژوهش ها را به صورت کتاب حاضر درآوردم که در بیست و یک فصل با نقشه ها و تصاویر فراوان به زیور طبع آراسته گردیده است.

فصول کتاب از آخرین بررسی های علمی دربارۀ چگونگی موقع جغرافیایی و تاریخی هر شهر و آثار و اتلال کهن آن ناحیه، تا آن حد که بر کرانۀ دریا یا درون جزیره ها بوده است، بحث می کند. شهرهای باستانی که دربارۀ هریک، فصلی از این کتاب اختصاص یافته است. به ترتیبی که در کتاب مذکور افتاده است، عبارتند از: مَهروبان، سی نیز، گَنابا، تُوزو دشتستان، ریِشهر، دشتی و تنگستان، بُتانه و بَردِستان، سیراف، نابَند و کوشکنار، کُنگ و لِنگه، گُمبرون و سورو، جَرون و میناب، شهر تیس، بر ساحل خلیج فارس و دریای عمان و شهرهای: هرموز و لارَک و کِشم و هَنگام، کیش و سٌری، خارک، اُوال و میش ماهینگ، که امروز بحرین خوانده می شود و ایکاروس که امروز فَیلَکَه خوانده می شود در جزیره های خیلج فارس."

جغرافیاى تاریخى شهر مهروبان

در کتاب جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى آمده است: «به فاصلۀ کمى از رودخانۀ شیرین یعنى رودخانۀ زهره که به تازگى برودخانۀ طاب موسوم شده است بندر مهروبان در مرز غربى فارس واقع است. این لنگرگاه اولین بندرى بوده که کشتى‌ها وقتى از بصره و مصب دجله بعزم هند بیرون مى‌آمدند بآن مى‌رسیدند و این بندر یعنى مهروبان، بندر ارجان بشمار مى‌آمد و در قرن چهارم هجرى شهرى معمور بود و مسجدى خوب و بازارهائى آباد داشت.

بنابرآنچه در سفرنامۀ ناصر خسرو آمده است، یعقوب لیث تا این شهر را گرفته است و شاید خود باین شهر آمده، و ناصر خسرو نام او را بر منبر مسجد آدینۀ این شهر نوشته دیده است. ابن البلخى در قانون مال پارس گوید: «پارس با عشر مرکبهائى کى بسیراف بیرون آید و مهروبان، دو هزار هزار و صد پنجاه هزار دینار.»  ٢ از این گفتۀ ابن البلخى و ذکر نام مهروبان در ردیف سیراف براى عشر مرکبها یعنى گمرک کشتى‌ها معلوم مى‌شود که مهروبان بروزگار ابن البلخى بندرى بزرگ و براى خزانۀ دولت قابل اهمیت بوده است. بروزگار تألیف کتاب المسالک و الممالک ابن خرداذبه، در ذکر کورۀ اردشیرخوره، در رستاقهاى آن سى‌نیز و سیراف ذکر شده ولى مهروبان ذکر نشده و در کورۀ سابورخوره هم ذکرى از مهروبان نیامده است. مهروبان با آبادانى بندر سى‌نیز و رونق آن بتدریج از آبادانى افتاد، و با برآمدن قرمطیان، مانند سى‌نیز ویرانه گشت.

در قریۀ عامرى نیز آثار خرابه‌ها و پى و بندها و دیوارهاى بارو و قلعه‌ها و آب‌انبارها نمایان است، که بى‌شک بروزگار آبادانى مهروبان ساخته شده، و با ویرانى مهروبان ویران شده‌اند. پیوستگى تاریخى مهروبان و خرابه‌هائى که فعلا در قریۀ عامرى وجود دارد. محل تردید نیست و در حفاریهاى علمى باستانشناسى هر دو منطقه حائز اهمیت خواهندبود. محمد حسن خان صنیع الدوله فرزند اعتماد السلطنه حاجى على خان، در مرأت البلدان، مهروبان را از شهرهاى مشهورخوانده و به نقل از حمزۀ اصفهانى گوید که دریا در این محل به فارسى «زراه‌افرنگ» نامیده مى‌شود.