ما نمی دانیم که دایناسورها دقیقا” در چه زمانی از بین رفتند. اما آثاری که از آنها برجای مانده است همگی متعلق به شصت و پنج میلیون سال پیش به آن سو هستند. یعنی اثری از زندگی دایناسورها از شصت و پنج میلیون سال پیش به این سو در دست نیست.
 

آثاری که از دایناسورها برجای مانده است عموماً به شکل استخوان و یا جای پای آنها هستند. اما در گذر دهها و حتی صدها میلیون سال، آین اثار بتدریج تبدیل به سنگ شده اند که به آنها سنگواره یا فسیل می گویند.

معمولاً در بسیاری از نقاط کره زمین و در کشورهای مختلف، همواره این استخوانها و رد پاهای عظیم و سنگ شده پیدا میشدند اما کسی دقیقاً نمی دانست متعلق به چه جانورانی هستند. تا حدود صد و هفتاد سال پیش همچنان بسیاری از نقاط جهان کشف نشده باقی مانده بودند. در نتیجه عموم دانشمندان تصور می کردند که این استخوانها و رد پاها متعلق به حیوانات عظیم الجثه و غول پیکری هستند که مثلاً یک زمانی در اروپا یا آسیا زندگی می کرده اند اما اکنون نسلشان از بین رفته و احتمالاً در نقاط ناشناخته ای از کره زمین وجود دارند و همچنان زندگی می کنند. اما با تکمیل اکتشافات جغرافیایی، غالب دانشمندان کم کم به این نتیجه رسیدند که چنین جانورانی دیگر وجود ندارد و منقرض شده اند. سئوالی که در آن زمان مطرح شده بود این بود که این فسیل ها متعلق به چه گروهی از جانوران هستند و در چه زمانی زندگی می کرده اند؟

در سال 1822 یک پزشک انگلیسی بنام گیدیون مانتل موفق شد اسکلت تقریباً کاملی را از یک دایناسور سرهم بندی کند اما دقیقاً نمی دانست که استخوانهای چه جانوری را کشف کرده است. اما دو سال بعد یک دانشمند انگلیسی بنام ویلیام بوکلند بطور رسمی و با دلایلی علمی، اعلام کرد که این استخوانها متعلق به جانورانی هستند که نمونه آنها دیگر در زمین وجود ندارند اما نوعی مارمولک عظیم الجثه بوده اند و بنابراین باید نامهای مشخصی به آنها داد. او اولین دایناسور را شناسایی کرد و با کنار هم گذاشتن اسکلتش، شکلش را ترسیم کرد و آنرا به زبان یونانی مگالوساروس یا مارمولک عظیم الجثه نامید.

 

شناخت و کشف گونه های مختلف دایناسورها همچنان توسط دانشمندان انگلیسی پیگیری شد. یک سال بعد گیدیون مانتل با استفاده از تجربیات هموطنش – ویلیام بوکلند – دایناسوری که کشف کرده بود را به زبان یونانی ایگیاندون نامگذاری کرد . از آن پس همه نامهای علمی که برای دایناسورهای کشف شده انتخاب شدند، به زبان یونانی بوده اند. او نیز همچنان این فسیل ها را متعلق به مارمولک هایی عظیم الجثه می دانست.

تحقیق و اکتشافات مربوط به فسیل ها و استخوانهای عظیم الجثه همچنان توسط دانشمندان انگلیسی ادامه داشت . در دهه 1830 یکی از دانشمندان انگلیسی بنام ریچارد آون به این نتیجه رسید که استخوانها و فسیل های جانوران عظیم الجثه هیچ ارتباطی با جانوران کنونی روی زمین و از جمله مارمولک ها ندارند . اما او خودش هم نمی دانست که این جانوران چه بوده اند؟ ریچارد آون مطالعات و تحقیقاتش را ادامه داد و نهایتاً در سال 1841 اعلام کرد که این جانوران را در دسته بندی کاملاً جداگانه و مشخصی قرار می دهد و آنها را دایناسور نامید که به زبان یونانی یعنی خزنده هولناک.

چندی بعد یکی از مجسمه سازان انگلیسی بنام هاوکینز که به علم جانورشناسی علاقه داشت ، تصمیم گرفت با استفاده از فسیل های دایناسورهای شناسایی شده و طرح ها و تصویرهایی که جانورشناسان از روی اسکلتهای آنها کشیده اند ، مجسمه های دایناسورها را بسازد تا مردم بدانند که آن جانوران ترسناک چه شکل و شمایلی داشته اند . او به مدت دو سال یعنی بین سالهای 1852 تا 1854 به ساختن ماکت ها و مجسمه های دایناسورها ادامه داد . کارها و نمایشگاههای او در بین مردم اروپا موجی از علاقمندی به موضوع دایناسورها ها را بوجود آورد که به دینو – مانیا معروف شد.

 

تا سال 1850 تنها سه نوع دایناسور شناسایی شده بودند . در واقع اکثریت مطلق دایناسورهایی که امروزه می شناسیم در شصت – هفتاد سال اخیر کشف ، شناسایی و نامگذاری شده اند. جالبترین نکته ای که باید درباره نامگذاری دایناسور گفت این است که دایناسور خزنده نبوده و در نتیجه هیچکدام از دایناسورها “خزنده ای هولناک” محسوب نمی شدند. به این ترتیب هنوز در دنیا هنوز هیچ دایناسوری کشف نشده است! اما دانشمندان جهان به احترام ریچارد آون ، این نام اشتباه – یعنی دایناسور – را تغییر ندادند.